اس طرح لکه کر دیکهیں
با ہوا او حال تو من زندگی ہا کردہ ام
در قمارے عاشقی با زندگی ہا کردہ ام
باهوا وحال تو، من زندگی ها کرده ام
در قمارعاشقی ، بازندگی ها کرده ام
آسمان چشم من پر بوده از ابر بهار
بر فراز گونه ام ، بارندگی ها کرده ام
از رقیبان برتنم صد زخم کاری دیده ام
باسماجت مانده ام ، یکدندگی ها کرده ام
مذهب ودین وثوابم جلوۀ رخسار توست
درطواف کوی تو، من بندگی ها کرده ام
هر کجا بودی به سر افتان وخیزان آمدم
درغل گیسوی تو ، پویندگی ها کرده ام
مرکز شهردلم ویرانه ای بی نور بود
با خیالت در دلم ، سازندگی ها کرده ام
هرکه آمد طعنه ای زد تا که تحقیرم کند
نیش ها خوردم ولی ، پایندگی ها کرده ام
صورتم سرخ است ازسیلی یادت نازنین
زین برازش سالها ، دارندگی ها کرده ام
گرچه در راه وصال تو بسی فرسوده ام
لیک من در این فضا ، بالندگی ها کرده ام
درهماوردی عقل وعشق یک جان برکفم
دررکاب عشق، من، رزمندگی ها کرده ام
میرے خیال میں وزن درست ہے مگر شعر میں قافیہ ہی نہیں ہے
باهوا وحال تو، من زندگی ها کرده ام
در قمارعاشقی ، بازندگی ها کرده ام
آسمان چشم من پر بوده از ابر بهار
بر فراز گونه ام ، بارندگی ها کرده ام
از رقیبان برتنم صد زخم کاری دیده ام
باسماجت مانده ام ، یکدندگی ها کرده ام
مذهب ودین وثوابم جلوۀ رخسار توست
درطواف کوی تو، من بندگی ها کرده ام
هر کجا بودی به سر افتان وخیزان آمدم
درغل گیسوی تو ، پویندگی ها کرده ام
مرکز شهردلم ویرانه ای بی نور بود
با خیالت در دلم ، سازندگی ها کرده ام
هرکه آمد طعنه ای زد تا که تحقیرم کند
نیش ها خوردم ولی ، پایندگی ها کرده ام
صورتم سرخ است ازسیلی یادت نازنین
زین برازش سالها ، دارندگی ها کرده ام
گرچه در راه وصال تو بسی فرسوده ام
لیک من در این فضا ، بالندگی ها کرده ام
درهماوردی عقل وعشق یک جان برکفم
دررکاب عشق، من، رزمندگی ها کرده ام